«بچه ها در منطقه، معمولاً سراغ خوراکی هایی که خوردنش دنگ و فنگ داشت و بایستی پوست می کندی و کثیف کاری هم می شد،نمی رفتند. یکی از روزهای زمستان سال 1365 و قبل از عملیات کربلای 4 ،در پادگان شوشتر، از پشت جبهه،کلی انار رسیده بود ولی به همان دلیل که عرض کردم، کسی طرفشان نمی رفت. آماده کردن این همه انار، خودش احتیاج به یک عملیات داشت. از طرفی دیدیم حیف است این همه میوه که مردم با عشق و انگیزه برای ما فرستاده بودند خراب شود، بنابراین با تعدادی از بچه های که «شهید عبدالرحمن عبادی» هم جزوشان بود، نشستیم و با حوصله، طی عملیاتی وقت گیر، چند جعبه انار را پاک و دان کردیم و فرستادیم برای بچه هایی که خسته و کوفته از عملیات برگشته بودند. از آن عملیاتِ به یاد ماندنی، همین عکس برای من به یادگار مانده است. »
کد خبر 172835
تاریخ انتشار: ۲ آذر ۱۳۹۱ - ۰۱:۱۰
- ۲۵ نظر
- چاپ
یکی از روزهای زمستان سال 1365 و قبل از عملیات کربلای 4 ،در پادگان شوشتر، از پشت جبهه،کلی انار رسیده بود ولی به همان دلیل که عرض کردم، کسی طرفشان نمی رفت.
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، محسن کریمی
از بسیجیان شهر قزوین، چنین روایت کرده است که:
«بچه ها در منطقه، معمولاً سراغ خوراکی هایی که خوردنش دنگ و فنگ داشت و بایستی پوست می کندی و کثیف کاری هم می شد،نمی رفتند. یکی از روزهای زمستان سال 1365 و قبل از عملیات کربلای 4 ،در پادگان شوشتر، از پشت جبهه،کلی انار رسیده بود ولی به همان دلیل که عرض کردم، کسی طرفشان نمی رفت. آماده کردن این همه انار، خودش احتیاج به یک عملیات داشت. از طرفی دیدیم حیف است این همه میوه که مردم با عشق و انگیزه برای ما فرستاده بودند خراب شود، بنابراین با تعدادی از بچه های که «شهید عبدالرحمن عبادی» هم جزوشان بود، نشستیم و با حوصله، طی عملیاتی وقت گیر، چند جعبه انار را پاک و دان کردیم و فرستادیم برای بچه هایی که خسته و کوفته از عملیات برگشته بودند. از آن عملیاتِ به یاد ماندنی، همین عکس برای من به یادگار مانده است. »
«بچه ها در منطقه، معمولاً سراغ خوراکی هایی که خوردنش دنگ و فنگ داشت و بایستی پوست می کندی و کثیف کاری هم می شد،نمی رفتند. یکی از روزهای زمستان سال 1365 و قبل از عملیات کربلای 4 ،در پادگان شوشتر، از پشت جبهه،کلی انار رسیده بود ولی به همان دلیل که عرض کردم، کسی طرفشان نمی رفت. آماده کردن این همه انار، خودش احتیاج به یک عملیات داشت. از طرفی دیدیم حیف است این همه میوه که مردم با عشق و انگیزه برای ما فرستاده بودند خراب شود، بنابراین با تعدادی از بچه های که «شهید عبدالرحمن عبادی» هم جزوشان بود، نشستیم و با حوصله، طی عملیاتی وقت گیر، چند جعبه انار را پاک و دان کردیم و فرستادیم برای بچه هایی که خسته و کوفته از عملیات برگشته بودند. از آن عملیاتِ به یاد ماندنی، همین عکس برای من به یادگار مانده است. »